محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ آیا بین شعر سپید با دین و مذهب نسبت خاصی هست؟ آیا این پرسش ازاساس قابل طرح است؟ تفاوتی میکند که سخن از مفاهیم والای دینی و مذهبی و حتی مسائل انسانی یا موضوعات عاطفی با درون مایه عشق و دوست داشتن در چه قالبی گنجانده شود؟ اینکه در قالبهای موزون باشد و با توسل و تمسک به وزن و قافیه صورت بگیرد، یا رها باشد از قیدوبندهای شعر کلاسیک و ــ درعوض ــ در بندهایی کوتاه و بلند بنشیند میشود دلیل ارجح بودن یا بی ارج بودن آن؟
اگر تغییر قالب براثر تفاوت در جهان بینی است، نباید در پرداخت مضامین تکراری هم تفاوتی درپی بیاورد؟ مجید نظافت یزدی، شاعر پیشکسوت خراسانی که خود اشعاری از نوع سپید دارد، معتقد است ازاصل اهمیتی ندارد که شاعر برای بیان مفهوم خودش متوسل به چه زبان و چه قالبی میشود، چون مفهوم موردنظر در همه این ظروف یگانه است. او همچنین میگوید که بحث انتخاب قالب اشعار و اینکه کلماتمان را در چه ظرفی میریزیم صرفا بحث علاقه و سلیقه است. اما این گفتهها و آرا جزئیاتی هم دارد که در ادامه از زبان این شاعر نقل شده است.
این سؤال از کجا پدید آمده؟ اینجا یک خلط مبحث صورت گرفته و مباحث عالم معنا با عالم ماده قاتی شده. در عالم ماده، این بحث وجود دارد که ظرف و مظروف باید یک نسبتی باهم داشته باشند. یعنی چه؟ یعنی ما نمیتوانیم مایعات را در سینی بریزیم. اما در عالم معنا این سؤال ازاساس سؤال دقیقی نیست. حالا، چون اینها برای توده مردم سؤال است و مطبوعات باید به ذهنیت این توده پاسخ بدهد، سؤالْ پاسخی هم لازم دارد.
شاعر میگوید: «هرکس به زبانی سخن عشق تو رانَد/ عاشق به سرود غم و مطرب به ترانه». این بیت همین بحثی که من عرض کردم را به یک شکل دیگر دارد میگوید، ازمنظر بالاتر. میگوید از عشق صحبت کردن در زبانهای مختلف میسر است؛ حالا عاشق با سرود غم از معنا و حقیقت صحبت میکند و مطرب با ترانه. یعنی ما، وقتی به زبان فارسی بگوییم «خدا»، به زبان انگلیسی بگوییم GOD و به زبان عربی هم بگوییم «الله»، از یک پدیده صحبت میکنیم.
غالب مردم فکر میکنند زبانْ قالبِ معناست، ولی زبان خود معناست. اگر فرض کنیم زبان قالب معناست، این اشتباه پیش میآید که در یک قالب میشود حرف معنوی گفت و در قالبی دیگر نمیشود. این سؤال از اینجا ناشی میشود. وقتی ما معنا را بماهومعنا درنظر میگیریم، قالبش اصلا اهمیت ندارد. ما میخواهیم از خداوند صحبت کنیم، حالا درقالب شعر کلاسیک فارسی صحبت کنیم یا شعر نوِ مدرن؛ طلا طلاست و منتی هم به خاک و قالب و هیچ چیزی ندارد.
هرکس در قالبی از حقیقت و خداوند و دین و آیین صحبت میکند؛ پس قالب خیلی محلی برای بحث کردن ندارد، موضوع است که اهمیت دارد. صائب میگوید: «لفظ و معنا را به تیغ از یکدگر نتوان برید/ کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟» موضوع شعر هرچیزی میتواند باشد: انقلاب و ادبیات پایداری و توحید و مدح پیامبر. قالب اهمیت ندارد.
البته یک سرمنشأ دیگر هم برای بیان این سؤال وجود دارد: بسیاری گمان کرده اند قالب شعر سپید قالب مناسبی برای بیان دینی و معنوی نیست و بیان مسائل معنوی مخصوص قالب کلاسیک است؛ این یک اشتباه رایج است. چنین فرضی معنا ندارد. شعر ما، تا ۵۰ سال پیش، ۷۰ سال پیش، شعر کلاسیک بوده. ۱۰۰۰ سال سابقه دارد. زبان و بیانِ همیشگی بوده.
اما شعر نو قالبی است که در نهایت ۱۰۰ سال است با آن روبه رو شده ایم. از اروپا هم این قالب به ایران رسیده است. یک تصور این بوده که هرچه از غرب میآید به درد نمیخورد و دچار مشکل است؛ توده مردم هم این را باور کرده اند. اما زمان نشان داده معنا جایگاهش بالاتر از قالب و زبان است. دین همزاد انسان است، با انسان بوده و تا آخر هم با انسان خواهد بود. گناه گردنِ قالب نیست.
اوایل انقلاب، قشری از آدمهای مذهبی و آموخته شده با شعر کلاسیک در کشور ما تصورشان این بوده که شاید قالب نو قالب خوبی برای مفاهیم دینی نیست، فکر میکردند توانایی یا جایگاه یا ارزش اینکه از مفاهیم دینی را بگوید ندارد؛ یک عده فکر میکردند از خدا صحبت کردن در قالب شعر نو کار اشتباهی است یا شعر نو نسبتی با معنویت ندارد. چه تفاوتی میکند که شعر نو یا کلاسیک را ابزاری برای بیان معنوی قرار بدهیم؟ از آن طرف، در شعر کلاسیک هم کلی حرفهای سخیف و مسائل ضددینی طرح شده است.
قالب مهم نیست، به کاربرنده قالب مهم است که با چه قصدی از قالب استفاده میکند. این دعوا که در قالب نو میشود یا نمیشود شعر آیینی گفت ازاساس دعوای اشتباهی است. این دعوای بین کلاسیک و نو هم که مدت هاست وجود دارد جنگ زرگری است. سؤال اشتباه و فرض اشتباه غیر از جواب اشتباه و چرخیدن دور خودمان نتیجهای ندارد. بحث یک کلام است و همان که پیشتر گفتم. ظرف و مظروف در عالم ماده با یکدیگر نسبت دارند و در عالم معنا نسبتشان ازسنخ عالم ماده نیست.
با همه این صحبت ها، نمیگویم قالبها اهمیتی ندارند؛ اهمیت آنها در کارایی و استفادهای است که از آنها میکنیم. پس این انتخاب ماست، اینکه با سرودن و خواندن کدام لذت میبریم. این سلیقه است. هیچ کس نمیتواند به شما بگوید از یک رنگ خوشتان بیاید و از رنگی دیگر نه. قالبْ همان بحث عالم ماده است. شما میتوانید آب را در هر ظرفی بخورید، اما سلیقه مردم در طول زمان به اینجا رسیده است که چای را در استکان بخورند و آب را در لیوان. حالا، اگر یک نفر آب را با استکان بخورد، به این معناست که دیگر آبی نخورده؟!
پرداخت شاعر در قالب کلاسیک یا سپید به تسلط او و آشنایی اش با قالبی که استفاده میکند بستگی دارد. اگر این تسلط و آشنایی وجود داشته باشد، نتیجه کار پخته است، اما، اگر این دو ویژگی وجود نداشته باشد، طبیعتا کار درستی از آب درنمی آید؛ درواقع، به شاعر بستگی دارد و به تسلطش بر کار.
ما شاعرانی داریم که هم سپید کار کرده اند و هم کلاسیک؛ مثلا، قیصر غزلیات خوبی دارد و همچنین کارهای نو و سپید خوبی. شاعر در هر دو قالب تواناست، اما در یکی از قالبها کارش بهتر است. حال، هر قالب یک سری اقتضائات دارد؛ اصلا خود قالب یعنی محدوده و چهارچوب. پس، برای پرداخت به یک شعر در یک قالب، ما باید به یک سری اقتضائات توجه کنیم، در شعر کلاسیک به نوعی و در سپید به نوعی دیگر، چون به هر حال باید اقتضائاتی باشد که ما بگوییم شعر سپید است، نه یک نثر. هرکدام از این قالبها باز زیرمجموعههایی دارد که آنها هم اقتضائات خودشان را دارند.
در اشعاری با مفاهیم دینی و مذهبی هم به همین شکل است؛ یعنی ما شاعری آیینی داریم که هم کلاسیک کار میکند و هم سپید. نکته اینجاست که در گذر زمان ممکن است این چهارچوبها و قواعد با سرعت کم یا زیاد تغییر کنند؛ فقط پدیدههای مرده هستند که تغییر نمیکنند. خود زبان فارسیِ امروز ما با زبان ۱۰۰ سال پیش تفاوتهای زیادی پیدا کرده. حتی معنای کلمات عوض میشود. یک کلمه با جابه جایی در جمله ممکن است معنایش تغییر کند. تغییر اصلا همزاد پدیدهای است که حیات دارد، و با زمانه پیش میرود.
شعر حافظ نسبت به شعر رودکی تغییر کرده و شعر قیصر نسبت به شعر حافظ همین طور. همان تغییری که در زیست دینی مردم و اندیشه و فهم آنها از مفهوم دین اتفاق افتاده است در شعر هم به عنوان یک پدیده زنده تغییر کرده. شعر سپید اولیه با شعر امروز متفاوت است و خودش حالا به گونهها و قالبهای دیگری انجامیده که هرکدام اسمی دارند، همچون «حجم» و «فراگفتار» و «فرامدرن». این تغییرات لازمه حیات مندی پدیده هاست.